نعم العبد ایّوب !
صبر بر تقدیر !
صبر بر تاوان تقصیر !
صبر برآوارگی و هجرت !
صبر بر آزادگی و هجران !
صبر بر زخم زبان ... صبر بر رنج انسان !
آورده اند که : بهشت جایی است که در آن ترس از آینده و غم گذشته نداری ... آدمیان بیهوده نمی بینی و کلمه های بیهوده تر نمی شنوی
(لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ... لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما)
دلتنگ بهشتم این روزها ...
* * *
دوست دارم به آن رسول که خفتگان شباهنگام را به بیداری فرا می خواند : قم اللّیل الا قلیلا بگویم که روزگار دیگریست نازنین !
این بار ، آیه ای بخوان که پلک های بیدارمان را بر هم آرد
سالهاست انگار که نخفته ام و به اندکی خواب محتاجم به عمق خواب اصحاب کهف !
یا ایّها النبی
بر گوش این مسافر خسته ات لالایی بخوان
* * *
... در تمنّای ضیافتی به لطف لیلة الوداع ...
همان تخت چوبین ، همان حلقه ی اشک و لبخند ، همان صورت های سخت و دلهای نرم ،
همان دودهای غلیظ ، همان نفس های عمیق ...
و زینبم ! همان جام گردانی که رنگ عشق و عطر عود و طعم عسل داشت ...
تنفّس در هوای حوّا گوارایش باد !
* * *
أین فرجک القریب ، أین غیاثک السّریع ، أین رحمتک الواسعه ، أین عطایاک الفاضله ، أین احسانک القدیم ، أین کرمک یا کریم
به فاستنقذنی و بر حمتک فخلّصنی ... یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل ...
نوشته شده توسط محمد در سه شنبه 86/12/14 و ساعت 12:11 عصر |
نظرات دیگران()